سروش ثابت، دانشجوی محروم از تحصیل: «محروم از تحصیل کردن دانشجویان تنها نشان ضعف حاکمیتی است که سلطهی ایدئولوژیک خود را از دست داده است»
سروش ثابت، از جمله دانشجویانی است که پس از شرکت در آزمون کارشناسی ارشد سال 88 علیرغم کسب رتبه 1 در دو گرایش و 5 رتبه تکرقمی در گرایشهای دیگر در اعلام نهایی نتایج با مردودیت مواجه گشت و ستارهدار شد. آنچه در پی میآید گفتگوی این فعال دانشجویی با کمیته گزارشگران حقوق بشر است.
1. در ابتدا رتبههایی که در کنکور کارشناسی ارشد کسب نمودید و همچنین موفقیتهای علمیتان در مقاطع مختلف تحصیلی را نام ببرید.
مدال برنز المپیاد کامپیوتر سال 1381
نفر دوم جشنوارهی خوارزمی شاخهی ریاضی سال 1381
در کنکور کارشناسی ارشد سال 88:
رتبه ی 1 در دو گرایش: مطالعات جوانان و مطالعات رفاه اجتماعی
رتبه ی 2 در دو گرایش: مردمشناسی و مطالعات فرهنگی
رتبهی 4 در دو گرایش: جامعهشناسی و جامعهشناسی انقلاب اسلامی
رتبهی 6 در گرایش: مطالعات آمریکای شمالی
2. پس از اینکه با محرومیت از ادامه تحصیل روبرو شدید چه پیگیریهایی را انجام دادید و آیا نتیجه بخش بود؟
من ابتدا اعتراض خود را به سازمان سنجش ارائه دادم که قرار بود حداکثر تا دو هفته پس از آن به شکل کتبی پاسخ دهند. پس از آن که در مهلت موعود پاسخی دریافت نکردم اقدام به اطّلاعرسانی کردم که خوشبختانه توانست دستکم توجّه مسئولین را جلب کند. پس از آن به مرکز گزینش دانشجوی سازمان سنجش مراجعه کردم که ضمن ابراز تأسّف قول مساعدت دادند؛ امّا نتیجهای حاصل نشد. سپس به اتّفاق چند تن از دیگر دانشجویان محروم شده از تحصیل به مجلس مراجعه کردیم؛ با جمعی از نمایندگان از جمله آقای عباسپور رئیس کمیسیون آموزش صحبت کردیم که ایشان هم مشخصّات ما را یادداشت کرد امّا باز هم حاصلی در پی نداشت. حتّی در مجلس با آقای احمد توکّلی صحبت کردیم که ایشان از مورد من مطّلع بود و گفت که در مورد من با مسئولین صحبت کرده امّا ضمن ابراز تأسّف خود را در حلّ این مسئله فاقد نفوذ میدانستند.
به هر حال از این همه نتیجهای حاصل نشد و این در حالی بود که روز 11 آبان حکم دادگاه من به وکیلم ابلاغ شد که 2 سال حبس تعزیری بود؛ از آنجا که از سویی گمان میرود که صدور این حکم دستکم بخشاً به سبب پیگیریهای من در باب مسئلهی تحصیلم بوده باشد، و از سوی دیگر با توجّه به برخورد مسئولین و شرایط سیاسی-اجتماعی و بررسی موارد مشابه چشماندازی برای حل این مشکل وجود نداشت، من از ادامهی پیگیریهای خود دست کشیدم.
3. از سوابق فعالیتهای دانشجوییتان بگویید. به جز محرومیت از تحصیل، چه هزینههایی را برای فعالیتهای دانشجویی پرداختهاید.
من فعّالیت خود را از سال 1383 و با انتشار مقالات در نشریات دانشجویی چپگرا آغاز کردم؛ از جمله چاپ مقالاتی در نشریهی آرمان نو. در انتخابات سال 1384 شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به عضویت شورای مرکزی درآمدم و به عنوان سخنگو و دبیر واحد مطالعات به فعّالیت پرداختم. در دیماه 1386 و در ادامهی موج سرکوب دانشجویان چپ به اتهّام فعّالیت در جریان دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب به مدّت 45 روز بازداشت و سپس با قرار وثیقهی 80 میلیون تومانی آزاد شدم؛ پروندهی من از آن زمان در دادگاه انقلاب تهران مفتوح بود تا روز 11 آبان 1388 که حکم دو سال حبس تعزیری من به اتّهام اجتماع و تبانی با هدف اقدام علیه امنیت کشور به وکیلم ابلاغ شد.
4. به نظر شما، چرا حاکمیت دست به تصفیه و یکدستنمودن دانشگاهها میزند؟ هدف انقلاب فرهنگی چه بود و آیا به اهداف خود دست پیدا کرد؟
به زعم من باید میان انقلاب فرهنگی سال 59 از یک طرف و اقدام موسوم به "ستارهدار کردن" دانشجویان و دقیقتر بگوییم "محروم از تحصیل کردن" که در چند سال اخیر شکل گرفته است از طرف دیگر، تمایزی قایل شد. انگیزهی حرکتی که در اردیبهشت 59 به نام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها شکل گرفت تثبیت حاکمیتِ تازهتأسیس در شرایطی بود که دانشگاه بدل به عمدهترین (و شاید آخرین) سنگر مبارزهی علنی گروههای اپوزیسیون شده بود؛ این سازمانها و احزاب چپ -و نه حاکمیت- بودند که در دانشگاهها هژمونی داشتند. اینگونه بود که تصفیهی علنی و خونبار دانشگاهها، تصرّف ساختمانها و اجبار نمایندگان احزاب و سازمانهای مخالف به تخلیهی دفاترشان (با هزینهی کشته و زخمی شدن بسیاری از دانشجویان) بدل به ضرورتی سیاسی برای استقرار حاکمیت جدید شد؛ و اینگونه بود که بسیاری از چهرههای شاخص طیفهای سیاسیِ گوناگون نظام حاکم، از دانشجویان پیرو خطّ امام گرفته تا لیبرالها و ملیّون در این حرکت همصدا شدند. روشنگری و داوری در باب مواضع و نقشآفرینیِ بسیاری از افراد در آن برهه امری است البته ضروری که مجالی دیگر میطلبد.
5. امّا "محروم از تحصیل کردن" ( یا به اصطلاح "ستارهدار کردن") دانشجویان چه؟ این چگونه پدیدهای است و چرا متمایز از انقلاب فرهنگی است؟
میدانیم که آن چه منطبق بر عدالت و انسانیت است آن است که افراد به یکسان امکان تحصیل و ادامه تحصیل تا مقاطع دلخواه خود را داشته باشند. اگر امروز و در دل ساختارِ عامِ نابرابر کنونی این امکان فراهم نیست، دستکم انتظار داریم که انتخاب افراد بر اساس صلاحیت علمیشان باشد؛ و این امری است که تقریباً در تمام دنیا معمول است. به عبارتی عدالت حکم میکند که حضور و پیشرفت افراد در نظامِ آکادمیک-از منظری درونی و صرفنظر از انتقادها و محدودیتهای ذاتی این نظام- منطبق با منطق آکادمی،با منطق آموزش و پیشرفت علمی باشد. امّا "محروم از تحصیل کردن" به این معنا است که نهادهای سیاسی در سازوکارهای آکادمی ایجاد اخلال کرده و منطق دستگاه امنیتی بر منطق آکادمی غالب میشود. این امر تنها بدین معناست که حاکمیت هژمونی خود را در ساحت جامعه از دست داده است و این نکته خود نمایانگر تفاوت میان پروژهی "محروم از تحصیل کردن" و انقلاب فرهنگی است. به بیان دیگر، اگر انقلاب فرهنگی نشان از هجوم حاکمیت تازهتأسیس و قدرتمند به دانشگاهها داشت، "محروم از تحصیل کردن" دانشجویان تنها نشان ضعف حاکمیتی است که سلطهی ایدئولوژیک خود را از دست داده است؛ حاکمیتی که میبیند علیرغم کنترل شدید نظام آموزشی، صدا و سیما، مطبوعات، عرصهی هنر و ...، باز از دانشگاهاش فریاد انتقاد بلند میشود، یعنی به رغم زرّادخانهی آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسیاش باز نتوانسته دانشگاه را کنترل کند؛ اگر در انقلاب فرهنگی سال 59 حاکمیت توانست با تکیه بر هژمونیاش در جامعهی پساانقلابی، هژمونی اپوزیسیون (چپگرا) را در دانشگاه بشکند، امروز حاکمیتی که هژمونیاش را در جامعه نیز از دست داده، با ناعادلانهترین سازوکارها در امر تحصیل افراد ایجاد اخلال میکند. در این رابطه اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که پروژهی به اصطلاح "محروم از تحصیل کردن" که از قرار معلوم از سال 82 آغاز شد مقارن با تغییر و تحوّلات عمدهای در صحنهی سیاسی-اجتماعی کشور و در پی سرخوردگی از جریان اصلاحطلبی آغاز شد.
سروش ثابت، از جمله دانشجویانی است که پس از شرکت در آزمون کارشناسی ارشد سال 88 علیرغم کسب رتبه 1 در دو گرایش و 5 رتبه تکرقمی در گرایشهای دیگر در اعلام نهایی نتایج با مردودیت مواجه گشت و ستارهدار شد. آنچه در پی میآید گفتگوی این فعال دانشجویی با کمیته گزارشگران حقوق بشر است.
1. در ابتدا رتبههایی که در کنکور کارشناسی ارشد کسب نمودید و همچنین موفقیتهای علمیتان در مقاطع مختلف تحصیلی را نام ببرید.
مدال برنز المپیاد کامپیوتر سال 1381
نفر دوم جشنوارهی خوارزمی شاخهی ریاضی سال 1381
در کنکور کارشناسی ارشد سال 88:
رتبه ی 1 در دو گرایش: مطالعات جوانان و مطالعات رفاه اجتماعی
رتبه ی 2 در دو گرایش: مردمشناسی و مطالعات فرهنگی
رتبهی 4 در دو گرایش: جامعهشناسی و جامعهشناسی انقلاب اسلامی
رتبهی 6 در گرایش: مطالعات آمریکای شمالی
2. پس از اینکه با محرومیت از ادامه تحصیل روبرو شدید چه پیگیریهایی را انجام دادید و آیا نتیجه بخش بود؟
من ابتدا اعتراض خود را به سازمان سنجش ارائه دادم که قرار بود حداکثر تا دو هفته پس از آن به شکل کتبی پاسخ دهند. پس از آن که در مهلت موعود پاسخی دریافت نکردم اقدام به اطّلاعرسانی کردم که خوشبختانه توانست دستکم توجّه مسئولین را جلب کند. پس از آن به مرکز گزینش دانشجوی سازمان سنجش مراجعه کردم که ضمن ابراز تأسّف قول مساعدت دادند؛ امّا نتیجهای حاصل نشد. سپس به اتّفاق چند تن از دیگر دانشجویان محروم شده از تحصیل به مجلس مراجعه کردیم؛ با جمعی از نمایندگان از جمله آقای عباسپور رئیس کمیسیون آموزش صحبت کردیم که ایشان هم مشخصّات ما را یادداشت کرد امّا باز هم حاصلی در پی نداشت. حتّی در مجلس با آقای احمد توکّلی صحبت کردیم که ایشان از مورد من مطّلع بود و گفت که در مورد من با مسئولین صحبت کرده امّا ضمن ابراز تأسّف خود را در حلّ این مسئله فاقد نفوذ میدانستند.
به هر حال از این همه نتیجهای حاصل نشد و این در حالی بود که روز 11 آبان حکم دادگاه من به وکیلم ابلاغ شد که 2 سال حبس تعزیری بود؛ از آنجا که از سویی گمان میرود که صدور این حکم دستکم بخشاً به سبب پیگیریهای من در باب مسئلهی تحصیلم بوده باشد، و از سوی دیگر با توجّه به برخورد مسئولین و شرایط سیاسی-اجتماعی و بررسی موارد مشابه چشماندازی برای حل این مشکل وجود نداشت، من از ادامهی پیگیریهای خود دست کشیدم.
3. از سوابق فعالیتهای دانشجوییتان بگویید. به جز محرومیت از تحصیل، چه هزینههایی را برای فعالیتهای دانشجویی پرداختهاید.
من فعّالیت خود را از سال 1383 و با انتشار مقالات در نشریات دانشجویی چپگرا آغاز کردم؛ از جمله چاپ مقالاتی در نشریهی آرمان نو. در انتخابات سال 1384 شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به عضویت شورای مرکزی درآمدم و به عنوان سخنگو و دبیر واحد مطالعات به فعّالیت پرداختم. در دیماه 1386 و در ادامهی موج سرکوب دانشجویان چپ به اتهّام فعّالیت در جریان دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب به مدّت 45 روز بازداشت و سپس با قرار وثیقهی 80 میلیون تومانی آزاد شدم؛ پروندهی من از آن زمان در دادگاه انقلاب تهران مفتوح بود تا روز 11 آبان 1388 که حکم دو سال حبس تعزیری من به اتّهام اجتماع و تبانی با هدف اقدام علیه امنیت کشور به وکیلم ابلاغ شد.
4. به نظر شما، چرا حاکمیت دست به تصفیه و یکدستنمودن دانشگاهها میزند؟ هدف انقلاب فرهنگی چه بود و آیا به اهداف خود دست پیدا کرد؟
به زعم من باید میان انقلاب فرهنگی سال 59 از یک طرف و اقدام موسوم به "ستارهدار کردن" دانشجویان و دقیقتر بگوییم "محروم از تحصیل کردن" که در چند سال اخیر شکل گرفته است از طرف دیگر، تمایزی قایل شد. انگیزهی حرکتی که در اردیبهشت 59 به نام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها شکل گرفت تثبیت حاکمیتِ تازهتأسیس در شرایطی بود که دانشگاه بدل به عمدهترین (و شاید آخرین) سنگر مبارزهی علنی گروههای اپوزیسیون شده بود؛ این سازمانها و احزاب چپ -و نه حاکمیت- بودند که در دانشگاهها هژمونی داشتند. اینگونه بود که تصفیهی علنی و خونبار دانشگاهها، تصرّف ساختمانها و اجبار نمایندگان احزاب و سازمانهای مخالف به تخلیهی دفاترشان (با هزینهی کشته و زخمی شدن بسیاری از دانشجویان) بدل به ضرورتی سیاسی برای استقرار حاکمیت جدید شد؛ و اینگونه بود که بسیاری از چهرههای شاخص طیفهای سیاسیِ گوناگون نظام حاکم، از دانشجویان پیرو خطّ امام گرفته تا لیبرالها و ملیّون در این حرکت همصدا شدند. روشنگری و داوری در باب مواضع و نقشآفرینیِ بسیاری از افراد در آن برهه امری است البته ضروری که مجالی دیگر میطلبد.
5. امّا "محروم از تحصیل کردن" ( یا به اصطلاح "ستارهدار کردن") دانشجویان چه؟ این چگونه پدیدهای است و چرا متمایز از انقلاب فرهنگی است؟
میدانیم که آن چه منطبق بر عدالت و انسانیت است آن است که افراد به یکسان امکان تحصیل و ادامه تحصیل تا مقاطع دلخواه خود را داشته باشند. اگر امروز و در دل ساختارِ عامِ نابرابر کنونی این امکان فراهم نیست، دستکم انتظار داریم که انتخاب افراد بر اساس صلاحیت علمیشان باشد؛ و این امری است که تقریباً در تمام دنیا معمول است. به عبارتی عدالت حکم میکند که حضور و پیشرفت افراد در نظامِ آکادمیک-از منظری درونی و صرفنظر از انتقادها و محدودیتهای ذاتی این نظام- منطبق با منطق آکادمی،با منطق آموزش و پیشرفت علمی باشد. امّا "محروم از تحصیل کردن" به این معنا است که نهادهای سیاسی در سازوکارهای آکادمی ایجاد اخلال کرده و منطق دستگاه امنیتی بر منطق آکادمی غالب میشود. این امر تنها بدین معناست که حاکمیت هژمونی خود را در ساحت جامعه از دست داده است و این نکته خود نمایانگر تفاوت میان پروژهی "محروم از تحصیل کردن" و انقلاب فرهنگی است. به بیان دیگر، اگر انقلاب فرهنگی نشان از هجوم حاکمیت تازهتأسیس و قدرتمند به دانشگاهها داشت، "محروم از تحصیل کردن" دانشجویان تنها نشان ضعف حاکمیتی است که سلطهی ایدئولوژیک خود را از دست داده است؛ حاکمیتی که میبیند علیرغم کنترل شدید نظام آموزشی، صدا و سیما، مطبوعات، عرصهی هنر و ...، باز از دانشگاهاش فریاد انتقاد بلند میشود، یعنی به رغم زرّادخانهی آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسیاش باز نتوانسته دانشگاه را کنترل کند؛ اگر در انقلاب فرهنگی سال 59 حاکمیت توانست با تکیه بر هژمونیاش در جامعهی پساانقلابی، هژمونی اپوزیسیون (چپگرا) را در دانشگاه بشکند، امروز حاکمیتی که هژمونیاش را در جامعه نیز از دست داده، با ناعادلانهترین سازوکارها در امر تحصیل افراد ایجاد اخلال میکند. در این رابطه اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که پروژهی به اصطلاح "محروم از تحصیل کردن" که از قرار معلوم از سال 82 آغاز شد مقارن با تغییر و تحوّلات عمدهای در صحنهی سیاسی-اجتماعی کشور و در پی سرخوردگی از جریان اصلاحطلبی آغاز شد.
No comments:
Post a Comment