Thursday, November 19, 2009

گفتگو با پير مردي نگران در مقابل دادسراي انقلاب

در مقابل دادسراي انقلاب پیر مردی نگران با تلفن همراهش مدام در حال ارتباط با پشت خطی های خودش بود , او اینگونه دردش را بيان می کند:
پسرم راننده و حدودا" 32 سال سن دارد کارش حمل بار از شهر مراغه به تهران است. یک نفر باری به ایشان تحویل میدهد تا به تهران بیاورد غافل از اینکه در بار خوراکی , آمپول های دارویی جاسازی شده بود در اولین بازرسی خودرو متوقف ميشود و آمپول ها از لای بار در می آيد و پسر بی گناه من که روحش هم خبر نداشته بازداشت و روانه زندان می شود . رفتند صاحب بار را بگیرند متواری شده بود و هیچ اثری از او نیست, با همه گریه و زاری ها برایش یک میلیارد و دویست میلیون تومان وثیقه بریدند به قاضی گفتم : به نظرتون اگر من امکان تهیه این وثیقه را داشتم اجازه می دادم پسرم برای یک قران دو زار بره تو بیابونها؟!!
بالاخره بعد از چند روز با هزار گریه و زاری قرارشد اين مبلغ به دویست میلیون تومان برسد .الان هم دارم مدام تماس می گیرم تا یک نفر که در شهرستان به ما قول داده بود را ببینم كه هماهنگ کنم بیاد تا اگر سند شهرستان را قبول کنند تودیع کنم و مقدمات آزادي فرزندم که الان حدود 6 ماهه که دارای یک دختر شده را فراهم کنم .
در آخر پير مرد افزود : فقط این را می خواهم بگويم که خیلی نامردند.
تا اینجا داشت نرم و آهسته صحبت می کرد که ناگهان از زور خستگی اشک چشمانش در آمد و با تماس تلفنی که با ایشان برقرار شد , خنده روی لبش آمد و با خود گفتم چگونه می شود آزادی این همه مرد در دست گروهی نامرد باشد.

آژانس ايران خبر

No comments:

Post a Comment