28 اكتبر 2009 - ميهمان گفت و گوي ويژه اين هفته راديو فردا، دکتر آرش حجازي است. اين پزشک جوان در آخرين لحظات زندگي ندا آقا سلطان تلاش کرد او را نجات دهد.
اما شدت و سرعت خونريزي، امکان هر گونه کوشش او را بي حاصل گذاشت و تصوير اين لحظات در رسانه هاي جهاني بازتاب يافت و دنيا را تکان داد.
او کسي است که مي گويد مردم شخصي را در محل، به عنوان ضارب دستگير کردند که داراي کارت بسيج بود و مدام تکرار مي کرد که نمي خواسته ندا را بکشد.
او که اخيراً به رئيس جمهور آمريکا، باراک اوباما نيز نامهاي نوشته، در همين مورد به پرسشهاي راديو فردا پاسخ داده است.
آقاي دکتر حجازي چه شد که به فکر نوشتن نامه به باراک اوباما افتاديد؟
آرش حجازي: رئيس جمهور آمريکا در پيامي که براي پذيرش جايزه نوبل دادند به کشته شدن افرادي که براي فعاليت هاي آزاديخواهانه جان دادند اشاره کردند . از جمله به زني اشاره کردند که براي آزادي در خيابان جان داد. بعد از اظهار نظر ايشان عموم مردم برداشت کردند که اشاره ايشان به نداست و بعد هم از طرف وزارت خارجه امريکا به نوعي تاييد شد که منظور ايشان، ندا آقا سلطان بوده است .
اين اشاره در ميان صحبت هاي ايشان، خصوصا براي دريافت جايزه مهمي مثل نوبل ،اشاره مهمي بود. در پايان صحبت هايشان هم اشاره اي به کشورهاي حوزه خليج کردند- خصوصا لفظ خليج را به کار بردند- که همين کلمه انگيزه اي شد تا اين نامه را بنويسم.
ابتدا به ايشان براي دريافت جايزه نوبل تبريک گفتم که يک بحث فرمالي بود و به اين اشاره کردم که ايشان جايزه خود را با خاطره آزديخواهاني که در راه دستيابي به آزادي کشته شدند- از جمله ندا- تقسيم کردند و ميخواستم به اين نکته اشاره کنم که اگر شما تا اين حد متوجه شرايط جهاني هستيد و تا اين حد به مردم جهان توجه داريد که براي آزاديشان تلاش مي کنند پس بايد به تماميت ارضي و حقوق هر ملت هم اشراف و آگاهي کامل داشته باشيد.
شما در اين نامه پس از معرفي خودتان به قتل ندا آقاسلطان اشاره کرديد . اگر اجازه بدهيد من هم سوالاتم را ازهمين نقطه شروع کنم . اگر چه مي دانم يادآوري لحظات سختي براي شما خواهد بود. اما گويا اين مسئله زندگي شما را هم تغيير داده است ؟
بله.
اگر ممکن است بفرماييد شما در آن روز شاهد چه بوديد؟
در آن روز شنبه که روز 30 خرداد ماه ساعت هفت بعد از ظهر در منطقه اي در يکي از خيابانهاي حاشيه کارگر بود . بعد از تظاهراتي که مردم برگزار کرده بودند و مورد حمله نيروهاي شورشي قرار گرفته بودند و داشتند به کوچه هاي فرعي فرار مي کردند، خانم نداآقا سلطان که بنده در آن مقطع اسمشان را نمي دانستم در فاصله يک متري من ايستاده بود که مورد اصابت گلوله قرار گرفت . من سعي کردم به ايشان کمک کنم . اما متاسفانه موفق نشدم . و ايشان توي دستهاي من فوت کردند. در مورد دقايق بعد از آن هم بارها توضيح داده ام.
من هم ميخواستم در مورد همين فردي که به قول شما قاتل احتمالي ندا آقا سلطان بود بپرسم؟ او که بود؟ چه ميگفت؟ آيا به دست عدالت سپرده شد؟ بازداشت شد؟ يا اينکه به حال خود رها گرديد؟
مردم ايشان را دستگير کردند. مرد ميانسال تنومندي بود. ايشان دائم فرياد مي زد که من نمي خواستم بکشمش . من در آن حالت دخالتي درماجرا نداشتم و کنار ايستاده بودم . و فقط نظاره گر بودم . به هر حال بين مردم دعوا و اختلاف نظر بود که با اين فرد چه کنند؟ در نهايت به اين نتيجه رسيدند که کارتهاي شناسائي فرد مزبور را بگيرند و رهايش کنند. چون نمي خواستند خودشان را در معرض پليس قرار دهند.
در آن زمان به نظرشان رسيد که پليس کاري نخواهد کرد. روز پر آشوبي بود. بنا به اخباري که بعدها منتشر شد در همان روز و در محدوده اي که ندا کشته شد، ده ها نفر کشته و صدها نفر هم دستگير شدند. بنابر اين مردم ترجيح دادند با پليس رودرو نشوند. حتي ديدم که مردم از اين فرد فيلم گرفتند. و ترجيح دادند در نهايت آزادش کنند. تکه فيلم کوتاهي که بعدها منتشر شد را من هم ديدم و آن را تاييد کردم که همان شخص و همان روز و همان محل بود.
آقاي دکتر حجازي شما در بخشي از نامهتان به پرزيدنت اوباما نوشتهايد که مرگ ندا بهايي براي نزديک شدن يک گام ديگر به آزادي بود. منظورتان از اين جمله چه بود؟
هميشه در هر گونه از حرکت هاي مردمي و آزاديخواهانه ، براي دستيابي به آزادي به هر حال بها و قرباني داده مي شود. وقتي مردم به اين نتيجه رسيدند که براي رسيدن به آزادي حاضرند بهايي بپردازند، سرعت پيمايش اين مسير به سمت آزادي و آرمانهاي مشترک يک ملت، تسريع مي شود. مرگ ندا آقا سلطان سمبل شد.
ندا تنها کسي نبود که در آن روز و يا در حوادث بعد از انتخابات ايران کشته شد. منتها مستندترين مورد قتلهايي شد که از جانب نيروهاي شبه نظامي هوادار دولت اتفاق افتاد.
شما در نامه تان به رئيس جمهور آمريکا نوشتهايد که پس از اينکه شاهد آخرين لحظات زندگي ندا بودهايد، همه چيزتان را از دست دادهايد و مسير زندگيتان تغيير کرده است. آيا از آنچه کرديد و از شهادت دادن در مورد مرگ اين دختر جوان، با توجه به تبعات پس از آن، پشيمان يا ناراحت نيستيد؟
حتي يک لحظه هم ناراحت و پشيمان نيستم . حداقل فکر مي کنم تا پايان عمرم هر سرنوشتي که داشته باشم (مهم اين است که راه درست را انتخاب کرده ام ). تقدير ممکن است مسير زندگي آدمي را به سمت و سوهاي مختلفي ببرد. ممکن است گاهي آدم دچار سختي و دشواري شود. اما وجدانم آسوده است که آن کاري را که درست مي دانسته ام و آن ديني را که داشته ام ادا کردم . اگر باز هم قرار باشد براي مشاهداتم بهايي بپردازم ، هيچ مشکلي نيست . باز هم اين بها را مي پردازم و اصلا پشيمان نيستم.
شما همچنين نوشتهايد که ديگران به جز تماشاي اين ويديو و ابراز ناراحتي هيچ اقدامي نکردند. انتظار شما از پرزيدنت اوباما چيست؟
من هيچ انتظاري در اين مورد از آقاي اوباما ندارم . اين خشونت ، يک خشونت مستندي است که به ثبت رسيده است . در طول تاريخ معاصر جهان فقط چند نمونه مشابه وجود دارد که خشونت دستگاه حاکم نسبت به مردمش را ثبت کرده است. چون استبداد هميشه سعي مي کند که آثار جناياتش را پاک کند. اما در طول تاريخ هميشه موفق نمي شود. در آنجاست که وظيفه شاهدان اين است که پيامي را که ديده اند به گوش تمام مردم دنيا برسانند.
آقاي اوباما رئيس جمهور يکي از مهمترين کشورهاي دنياست . اگر چه به اعتقاد من همه کشورهاي جهان به يک اندازه اهميت دارند. نمي گويم که کشور آمريکا با اهميت تر از ساير کشورهاست . ولي از نظر نفوذ سياسي در دنيا، آمريکا کشور مهمي است. آقاي اوباما با شعارهاي انتخاباتي شان در نهايت براي رياست جمهوري مردم آمريکا انتخاب شدند. و چشم و توجه مردم جهان را به خودشان متوجه کردند. اينکه ايشان به وقايعي که خارج از آمريکا اتفاق مي افتد و بخصوص موارد نقض حقوق بشر واکنش نشان مي دهد (اهميت دارد)
همين جا مي خواهم از شما بپرسم شما در بخشي از نامه تان از رئيس جمهور آمريکا انتقاد کرديد. مي خواهم موضوع اين انتقاد را از خود شما بشنوم؟ شما راجع به چه موضوعي منتقد ايشان هستيد؟
ببينيد. يک سري حقوقي هست که مردم دنيا از آن برخوردارند. هر ملتي و هر کشوري حقوقي دارد. بخشي از اين حقوق مربوط به مسائل داخلي است . بخشي هم در محدوده مناسبات بين المللي تعريف مي شود. و تا زماني که آن حقوق در حوزه مناسبات بين المللي مراعات نشود ممکن است حقوق دروني هم ايفاد نشود.
يکي از مواردي که به طور مشخص حق ايجاد مي کند مسئله حق نام است . يعني ما مردم ايران به عنوان يک ايراني حق داريم که به اين نام شناخته شويم و نام ديگري برايمان اطلاق نشود. مني که تهران زندگي مي کنم حق دارم که نام و هويت شهرم را حفظ کنم و بگويم که تهراني هستم . اگر داراي منابعي طبيعي باشم حق دارم نام اين منابع به اسم من حفظ شود.
خيلج فارس يک درياست. تمامي آن متعلق به ايران نيست. بخشي از آن متعلق به ايران است و کشورهاي متعدد ديگري هم درباره مالکيت اين دريا حق دارند. منتها نام اين خليج يک قدمت تاريخي و يک نام رسمي بينالمللي است. سازمان ملل هم دوبار تاکيد کرده است که ساير کشورها هم بايد در مناسبات بين المللي و مکاتباشان از نام خليج فارس استفاده کنند.
اين يک حق متعلق به مردم ايران است . حالا اگر کشورهاي عربي منطقه ادعاي ديگري دارند و جريان را سياسي مي کنند بحث ديگري است. اما از رئيس جمهور آمريکا به عنوان يک کشور بيطرف اين توقع نميرود که نام رسمي آن دريا را به کار نبرد.
علت انتقاد من هم همين نکته بود. يعني من بر اين باورم که آقاي اوباما قبل از اينکه بخواهند راجع به آزادي خواهان بحث کنند، که البته هر کشوري و هر انساني موظف است در برابر ظلمي که بر انسان ديگري ميرود واکنش نشان دهد، در عين حال لازم است که حقوق ملتها را هم به رسميت بشناسد. درخواست من در اين نامه هم همين بوده است.
برگرديم به ماجراي قتل ندا آقاسلطان. انتظار شما از دستگاه قضايي جمهوري اسلامي چيست؟ در شرايط فعلي آيا حاضريد براي اداي شهادت در يک دادگاه صالح در ايران و يا در هر کشور خارجي ديگري حاضر بشويد؟
براي پاسخ به سؤال شما نياز دارم کمي به عقب برگردم. نکته مهم اين است که الان چهار ماه از اين ماجرا ميگذرد. در اين چهار ماه بايد ديد که دستگاه قضايي ايران در اين مورد چه کرده است؟ اول ندا کشته شد. روز اول گفتند که اصلاً اين اتفاق نيافتاده و ندا اصلاً کشته نشده و اين خانم يک هنرپيشه است.
مقامات جمهوري اسلامي ايران در اين ميان اظهار نظرهاي مختلفي کردند که اسنادش هم وجود دارد. بعد گفتند که خبرنگار بي بي سي به يک نفر پول داده است تا اين خانم را بکشد و از او فيلم بگيرند. بعد هم سفير ايران در مکزيک اعلام کرد که سي آي ا در کشته شدن خانم آقا سلطان دست داشته است.
وقتي من وارد ماجرا شدم. البته کسي را محکوم نکردم. با حسن نيت کامل اطلاع دادم که فردي که ندا آقاسلطان را کشت توسط مردم دستگير شد و کارتهايي که با خود داشت نشان مي داد که عضو بسيج است و دائم فرياد ميزد که من نميخواستم او را بکشم. همين فريادها باعث شد مردم مطمئن باشند که ايشان ضارب نداست.
بعد هم عکسهايي از او منتشر شد که من آن را تأييد کردم. فيلم کوتاهي از او منتشر شد که من او را شناسايي و تأييد کردم. در طول اين مدت چهار ماه چه اتفاقي افتاد؟
آقاي احمدينژاد نامهاي به رئيس قوه قضاييه نوشتند و تقاضاي پيگيري ماجرا را داشتند. اين خودش جاي سؤال است که چرا بايد رئيس جمهور يک مملکت به رئيس قوه قضاييه نامه بنويسد و از او بخواهد که يک ماجراي جنايي و سياسي را پيگيري کند؟ که با اين شيوه بحث استقلال قوا هم زير سؤال خواهد رفت.
منتها آنها هم به هر حال گفتند که موضوع را پيگيري مي کنند. الان چهار ماه از آن حادثه گذشته است . در اين چهار ماه هيچ اتفاقي هم نيافتاده. هزاران نفر دستگير شدند. صدها نفر محاکمه شدند. محاکمه معترضين به نتايج انتخابات پخش هم شد. ولي در مورد متخلفيني که مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند هيچ اقدامي انجام نشد.
بارها گفتند که با اقدام ميکنيم و با متخلفين برخورد مي کنيم. اما نه اسمي منتشر شد و نه دادگاهي برگزار شد. نه بازداشتي - در حد اطلاع بنده و آنچه در مطبوعات منتشر شده است - انجام شد. هيچ اثري از اين ضارب احتمالي وجود ندارد. حداقلش اين بود که وقتي بنده ايشان را شناسايي کردم به او مراجعه ميشد. نيروي قضايي از او بازجويي ميکرد.
طبيعي است که فکر ميکنم شما هم درک کنيد که من حاضر نيستم براي اداي شهادت به ايران بروم. شما در سؤالتان به دادگاه صالحه اشاره کرديد. اما من در وضعيت کنوني و در شرايط فعلي با اين دادگاههايي که شاهد برگزاري آنها بودم، اين دادگاهها را صالح نميدانم. ولي البته در يک دادگاه صالح بينالمللي صد در صد شرکت ميکنم و وظيفهام خواهم بود و حتماً انجام خواهم داد.
آيا شما از شاهد ديگر ماجرا - يعني معلم موسيقي ندا که در صحنه در کنار شما حضور داشت - خبري داريد؟ ميدانيد که ايشان مورد بازجويي قرار گرفتهاند يا خير؟ تا کنون شهادتي دادهاند؟ يا ترجيح دادهاند سکوت کنند؟
والله من شخصا ايشان را نميشناسم و با ايشان ارتباطي ندارم . من ايشان راهمان روز که خانم آقا سلطان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و ما سعي مي کرديم به او کمک کنيم ديدم. بعد هم بلافاصله ايشان سوار ماشين شدند و بدن بيجان ندا را بردند تا به بيمارستان برسانند.
شما از مردم ايران و مردم جهان و از رسانه ها چه توقعي داريد؟
از مردم ايران نميتوانم توقعي داشته باشم. مردم ايران هر کاري که ميتوانستند انجام دادند. چه من خواهان آن باشم و چه نباشم. خودم را در حدي نميبينم که از مردم درخواستي کنم. نکته اين است آنچه که مردم ايران خواهان آنند هيچ ابزاري براي دستيابي به آن ندارند.
آنان هيچ ابزاري براي احيا حقوق از دست رفته شان ندارند. تمام راههاي ارتباطي بسته شده، سانسور به شدت بر تمام ارتباطات مردم، چه در رسانهها و چه در مکاتبات و مراسلات و محاوراتشان به شدت حاکم است. من نماينده مردم ايران نيستم. من فقط يک ايرانيام و به عنوان يک ايراني بر اين باورم که اتفاقاتي که در ايران ميافتد بسيار مهم است.
اين اتفاقات در اينجا متوقف نخواهد شد. ادامه خواهد داشت. بنابر اين رسانهها بايد توجه بيشتري به اين قضايا داشته باشند. واقعيت را منعکس کنند. دچار بازيهاي مطبوعاتي نشوند. سعي کنند حداکثر توانشان را براي انعکاس واقعيت به کار ببرند و براي هر دو طرف انصاف را مراعات کنند.
Tuesday, November 3, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment