دانشجویان عزیز ایرانی
من یک ایتالیایی به نام مارکو هستم. من سالها پیش فارغالتحصیل شدم و اکنون ۴۰ سال دارم، ولی میخواهم بگویم که تا چه اندازه با شما احساس نزدیکی میکنم و نیز با تمام ایرانیانی که در راه آزادی تلاش میکنند.
همین دیروز یکی از دوستان ایرانیم از من پرسید "چرا اینقدر به وضعیت سیاسی ایران علاقهمندی؟" من سعی کردم جواب خوب و کاملی بدهم. این سؤالی است که گاهی برخی از دوستان ایتالیاییام هم از من میپرسند. من پاسخ دادم: "تا موقعی که خودت حساش نکنی من نمیتوانم برایت توضیحاش بدم." در ایتالیا ما خیلی اوقات فراموش میکنیم که "آزاد" بودن یا نبودن چگونه حسی است. شما مردم ایران به واقع معنی آزادی را به ما یادآور میشوید.
میخواهم داستان کوتاهی برایتان بگویم. تقریباَ ۷۰ سال پیش، در ایتالیا رژیمی دیکتاتور وجود داشت. فاشیزم در قدرت بود، ایتالیا درگیر جنگ بود، و ارتشهای بیگانه داخل خاک آن در حال نبرد بودند. در سال ۱۹۴۳ مرد جوانی به نام گوگلیلمو همسرش را از دست داد. او دو فرزند ۳ و ۵ ساله داشت که باید بزرگشان میکرد. او به خواهرش گفت "میشه لطفاً از آنها مراقبت کنی؟" و رفت. او به کوههای ایتالیا رفت و به پارتیزانها پیوست و به مبارزه با فاشیستها و نازیها پرداخت. او تا انتها برای رسیدن به آرزویش مبارزه کرد که چیزی نبود جز زندگی کردن در کشوری آزاد. دو سال بعد، ایتالیا آزاد شد؛ ۲۵ آوریل ۱۹۴۵. او به خانه برگشت، فرزندانش در آغوش کشید و یک زندگی جدید را آغاز کرد در کشور آزادش.
آن پارتیزان جوان ایتالیایی پدربزرگ من بود.
امروزه هنگامیکه یک روزنامۀ مستقل را میخوانم، هنگامیکه با آزادی رآی میدهم، هنگامیکه با احساس امنیت نظرم را بیان میکنم، هنگامیکه با جدیت مخالفتم را با آنچه دولت ایتالیا اعلام میکند ابراز میکنم، هنگامیکه میتوانم برای بیان اعتراضم به خیابان بروم بدون اینکه کتک خورده یا دستگیر شوم، بااحترام با خود میاندیشم: "ممنون پدربزرگ گیگلیلمو، من هیچگاه فراموشت نمیکنم."
پس، حتی اگر شما، دوستان دانشجوی ایرانی، همه جوان هستید، لطفاً به یاد داشته باشید که شما فقط به خاطر خودتان مبارزه نمیکنید. تلاش شما تلاشی است برای فرزندانی که روزی خواهید داشت، و نوادگانی که پس از آنها خواهند آمد. روزی، پس از سالهای بسیار، زمانی که ایران به مدت دهها سال کشوری آزاد بوده است، نوادگان شما روزنامه خواهند خواند، خواهند دید که رآیشان محترم است، حتی بحث خواهند کرد، تظاهرات خواهند کرد و تصمیم میگیرند که مذهبی باشند یا نه. آنها در یک کلام، از شما با سپاس و احترام یاد خواهند کرد: "ممنون پدربزرگ، ممنون مادربزرگ، ما هیچگاه شما را فراموش نخواهیم کرد، و نه تلاشتان را، و نه رنجی را که متحمل شدید."
شما اکنون کشوری را محیا میکنید که نه فقط شما، بلکه نسلهای آینده نیز در آن زندگی خواهند کرد، شما به این خاطر در یادها خواهید ماند. این نقشی مهم است، و کاری بس بزرگ، ولی من اطمینان دارم شما از پس آن برخواهید آمد.
اجازه دهید بگویم چقدر همۀ شما و شجاعتتان را میستایم. من و بسیاری از مردم ایتالیا و اروپا هیچگاه شما را تنها نخواهیم گذاشت، روز ۱۶ آذر ما نیز در خیابانها و میدانهای ایران همراه با شما رژه میرویم و دستهایتان را در دستانمان میفشاریم. با یکدیگر خواهیم بود تا روز آزادی. آن روز میآید، ایران به زودی آزاد میشود.
مرگ بر دیکتاتور، آزادی برای ایران
همراه با عشق و حمایت
مارکو کوراتولو، ایتالیا
"تو، کسی که از خون برمیآیی
خونی که ما در آن غوطهور شدیم
لحظهای درنگ کن -
وقتی از کاستیهایمان سخن میگویی،
و نیز از زمانۀ تاریکی که
تو از آن در امان بودهای."
از شعر "به آنهایی که بعدها به دنیا آمدند" اثر برتولت برشت
http://www.youtube.com/wat
پدربزرگ آقای مارکو
No comments:
Post a Comment