قریب به ۸ ماه از آخرین باری که تنفس در"جهان آزاد " را تجربه کردم می گذرد و اکنون ۴ ماهی هم می شود که اقامت اجباری در بند ۳۵۰ زتدان اوین را تجربه می کنم ! در اتاق ۵ زیر زمین بند ۳۵۰ - اتاقی که من در آن به سر می برم - یک نفر محکوم به اعدام داریم ، فردی به نام علی زاهد ، مهندسی شیرازی که از دو سال پیش در بازداشت موقت به سر می برد و به تازگی تنها و تنها به دلیل آشنایی و رابطه دوستی با عاملان انفجار بهار ۸۷ در حسینیه ره پویان وصال شیراز توسط قاضی صلواتی به اعدام محکوم گردیده است ! در اتاق ۶ ، فرهاد وکیلی از فعالین قومی کرد و از صمیمی ترین افرادی که در عمرم دیده ام زیر حکم اعدام است. در همان اتاق رضا خادمی از دستگیر شدگان رخدادهای پس از انتخابات نیز تحت عنوان محاربه محکوم به اعدام گردیده است . خادمی به همراه عبدالحسینی (دیگر محکوم به اعدام این بند) در روز های پس از انتخابات دستگیر شده ، تنها و تنها در سال ۸۶ سفری به عراق و شهر اشرف داشته و انگاه با قطع ارتباط کامل با سازمان مجاهدین به ایران بازگشته ! نه دست به اسلحه برده و نه در هیچ اقدام مسلحانه ای شرکت داشته است . در اتاق ۷ ناصر عبدالحسینی ، این تجسم تمام عیار مظلومیت و قربانی تمام قد فقر و سرکوب سیاسی به واسطه حکم قاضی صلواتی از پی جلسه دوم دادگاه های پس از انتخابات زیر حکم اعدام به سر می برد و معلوم نیست تا چندی دیگر چه بر سر جان جوان و لبان خندانش خواهد آمد ! در همین اتاق احمد کریمی که تنها و تنها فعالیت سیاسی زندگیش حضور یکساله در شمال عراق و همراهی با محمد رضا علی زمانی در اداره یک رادیو بوده ، نیز محکوم به اعدام گردیده است ، بگذریم از تعداد شنوندگان و میزان تاثیر این رادیو ! ولی مساله این است که حتی اگر به فرض محال و با چشم پوشی کامل از واقعیت، تعداد شنوندگان و میزان تاثیر رادیو تندر را قابل توجه نیز بدانیم ، فی الواقع احمد کریمی نه دست به اسلحه برده است و نه در هیچ عملیات مسلحانه ای حضور داشته است! به اتاق ۸ که می رسیم وضعیت خنده دار تر می شود و صورت ترا ژیک کمدی بی عدالتی بیشتر خود را نمی سازد . در این اتاق حمید و البرز قاسمی به اعدام محکوم گردیده اند، ۱۰ روز پیش البرز قاسمی که از امرای بازنشسته ارتش بود پیش از اجرای حکم اعدام به دلایلی نامعلوم و البته به کمک عدم رسیدگی پژشکی در زندان در گذشت، حمید قاسمی که مقیم کشور کاناداست ، تنها به دلیل ادعای سازمان حفاظت اطلاعات ارتش مبنی بر در یافت اطلاعات نظامی ارسال شده از سوی برادر مرحومش به مجازات اعدام محکوم گردیده است ، مجازاتی که به استناد ایمیلی محکومیت بدان صورت پذیرفته است که در صورت صحت ادعای قاسمی اساسا در منطق جهان مجازی وجود آن امکان ناپذیر می نماید !
۲- تمام ۶ تنی که از ایشان نام بردم در شرایطی کاملا غیر مسلحانه دست به کنش سیاسی - اجتماعی زده و گر چه ممکن است فعالیت ایشان عنوان " اقدام علیه امنیت ملی " را داشته باشد ولی قطعا به گمان نگارنده به دلیل فقدان عنصر سلاح به مثابه عنصر تامه جرم محاربه ، از آن نمی توان به محاربه و حتی بغی تعبیر نمود . چه امام خمینی در جلد دوم تحریر الوسیله (صفحه ۴۹۲) در تعریف محاربه با اتکاء به عنصر سلاح می گویند : هر گاه شخصی به قصد ایجاد رعب و ترس اسلحه به کار برد لیکن به وا سطه ضعیف بودن فاعل موجبات ترس و وحشت در دیگران نشود چنین شخصی محارب نمی باشد ، همچنین اوج توجه آن فقیه فقید به عنصر سلاح در امر محاربه آن جایی رقم می خورد که ایشان می فرماید : اگر کسی برای اخذ مال و غارت آن و به قصد کشتن حمله کند ولی "اسلحه " نداشته باشد ، دفاع در برابر او واجب است ، ولی حکم محارب ندارد!
۳- حتی با فرض مسلح بودن نامبردگان نیز با توجه به مسلمان بودن ایشان باید متفتن تفاوت مابین محاربه و بغی در حقوق کیفری اسلام بود. به هیچ روی محارب و باغی یکسان نبوده و نوع مجازات ایشان نیز از نظر حقوق جزا یکسان نمی باشد. چه محارب کسی است که اسلحه به روی مردم بیگناه بکشد و راه بر مردم ببندد و ایجاد ناامنی و ترس در جاده ها نماید ، در صورتیکه بغی عبارت است از سلاح بر گرفتن عدهای از مسلمانان و قیام مسلحانه آنها در برابر امام عادل در جامعه اسلامی به منظور بر انداختن حکومت اسلامی. گذشته از شرط عدل برای امام و شرط بر اندازی مسلحانه حکومت اسلامی توسط باغی آنچه مهم است این است که بر خلاف محاربه در فقه و حقوق کیفری اسلام هیچگونه مجازات حدی برای بغی وجود ندارد و اساسا دستور جهاد و قتال با تسلیم و توبه باغی متوقف گردیده ، تسلیم و توبه رافع مجازات باغی محسوب می شود.
۴- اگر از مجازات فهمی نه معطوف به انتقام گیری بدوی بشر بلکه فهم مبتنی بر صیانت و حفظ جامعه و نظم اجتماعی داشته ، مجازات را نه هدف جوامع ، بلکه وسیله هدفی به نام نظم عمومی و خیر و صلاح اجتماعی بدانیم ، آیا واقعا اعدام مجرمین و بویژه اعدام مخالفین سیاسی را می توان وسیله تامین خیر و صلاح اجتماعی دانست و بدور از هر گونه اراده معطوف به انتقام گیری و حذف فیزیکی مخالفین پنداشت ؟! و پرسش دیگر اینکه آیا براستی جامعه و نهاد حاکمیت حق دارد حیات انسانی افراد به مثابه نخستین و بدیهی ترین حق انسانی ایشان را که خداوند چونان حقی وجودی در آفرینش ایشان به آنان ارزانی داشته را از ایشان سلب کند ؟! و ایا به راستی اگر شخصی بی گناه بر اثر یک اشتباه قضایی محکوم به اعدام گردد و مجازات هم در مورد او به مورد اجرا گذارده شود ، آیا چنین اشتباهی با توجه به برگشت ناپذیر بودن مجازات اعدام ، جبران پذیر و قابل التیام خواهد بود ؟!
۵- به شدت نگرانم این روز ها ! از اینکه روزی از خواب بیدار شوم و به هنگام آمار صبحگاهی دیگر ناصر یا رضا یا احمد و یا شاید هم علی یا فرهاد یا حمید را در کنار خود نبینم و بند را خالی از خنده های ناصر بیابم ، نگرانم ! می ترسم این شب ها و کابوس خواب از چشمان بی طاقت و سرخم ربوده است ، می ترسم و می لرزم از اینکه شبی بخوابم و در غفلت خواب به ناگاه... !
آری انسانها ، همنوعان عزیز ! شماها که دو پا دارید و زمین مسخرتان ، باور کنید اینجا جان چند انسان در خطر است و هر لحظه ممکن است که دیگر قلب هاشان نتپد و پاهاشان از پی دست و پا زدنی بی حاصل دیگر زمین خاکی را لمس ننماید.
باور کنید اینجا یک نفر دارد می دهد جان ! و ایمان بیاورید به تقدس انسان و حرمت جان انسان !
حاکمان محترم لطفا اعدام های سیاسی را متوقف کنید !
نگرفتن جان چند انسان والله خواسته بزرگی نیست.
پیمان عارف- بند ۳۵۰ اوین
۲- تمام ۶ تنی که از ایشان نام بردم در شرایطی کاملا غیر مسلحانه دست به کنش سیاسی - اجتماعی زده و گر چه ممکن است فعالیت ایشان عنوان " اقدام علیه امنیت ملی " را داشته باشد ولی قطعا به گمان نگارنده به دلیل فقدان عنصر سلاح به مثابه عنصر تامه جرم محاربه ، از آن نمی توان به محاربه و حتی بغی تعبیر نمود . چه امام خمینی در جلد دوم تحریر الوسیله (صفحه ۴۹۲) در تعریف محاربه با اتکاء به عنصر سلاح می گویند : هر گاه شخصی به قصد ایجاد رعب و ترس اسلحه به کار برد لیکن به وا سطه ضعیف بودن فاعل موجبات ترس و وحشت در دیگران نشود چنین شخصی محارب نمی باشد ، همچنین اوج توجه آن فقیه فقید به عنصر سلاح در امر محاربه آن جایی رقم می خورد که ایشان می فرماید : اگر کسی برای اخذ مال و غارت آن و به قصد کشتن حمله کند ولی "اسلحه " نداشته باشد ، دفاع در برابر او واجب است ، ولی حکم محارب ندارد!
۳- حتی با فرض مسلح بودن نامبردگان نیز با توجه به مسلمان بودن ایشان باید متفتن تفاوت مابین محاربه و بغی در حقوق کیفری اسلام بود. به هیچ روی محارب و باغی یکسان نبوده و نوع مجازات ایشان نیز از نظر حقوق جزا یکسان نمی باشد. چه محارب کسی است که اسلحه به روی مردم بیگناه بکشد و راه بر مردم ببندد و ایجاد ناامنی و ترس در جاده ها نماید ، در صورتیکه بغی عبارت است از سلاح بر گرفتن عدهای از مسلمانان و قیام مسلحانه آنها در برابر امام عادل در جامعه اسلامی به منظور بر انداختن حکومت اسلامی. گذشته از شرط عدل برای امام و شرط بر اندازی مسلحانه حکومت اسلامی توسط باغی آنچه مهم است این است که بر خلاف محاربه در فقه و حقوق کیفری اسلام هیچگونه مجازات حدی برای بغی وجود ندارد و اساسا دستور جهاد و قتال با تسلیم و توبه باغی متوقف گردیده ، تسلیم و توبه رافع مجازات باغی محسوب می شود.
۴- اگر از مجازات فهمی نه معطوف به انتقام گیری بدوی بشر بلکه فهم مبتنی بر صیانت و حفظ جامعه و نظم اجتماعی داشته ، مجازات را نه هدف جوامع ، بلکه وسیله هدفی به نام نظم عمومی و خیر و صلاح اجتماعی بدانیم ، آیا واقعا اعدام مجرمین و بویژه اعدام مخالفین سیاسی را می توان وسیله تامین خیر و صلاح اجتماعی دانست و بدور از هر گونه اراده معطوف به انتقام گیری و حذف فیزیکی مخالفین پنداشت ؟! و پرسش دیگر اینکه آیا براستی جامعه و نهاد حاکمیت حق دارد حیات انسانی افراد به مثابه نخستین و بدیهی ترین حق انسانی ایشان را که خداوند چونان حقی وجودی در آفرینش ایشان به آنان ارزانی داشته را از ایشان سلب کند ؟! و ایا به راستی اگر شخصی بی گناه بر اثر یک اشتباه قضایی محکوم به اعدام گردد و مجازات هم در مورد او به مورد اجرا گذارده شود ، آیا چنین اشتباهی با توجه به برگشت ناپذیر بودن مجازات اعدام ، جبران پذیر و قابل التیام خواهد بود ؟!
۵- به شدت نگرانم این روز ها ! از اینکه روزی از خواب بیدار شوم و به هنگام آمار صبحگاهی دیگر ناصر یا رضا یا احمد و یا شاید هم علی یا فرهاد یا حمید را در کنار خود نبینم و بند را خالی از خنده های ناصر بیابم ، نگرانم ! می ترسم این شب ها و کابوس خواب از چشمان بی طاقت و سرخم ربوده است ، می ترسم و می لرزم از اینکه شبی بخوابم و در غفلت خواب به ناگاه... !
آری انسانها ، همنوعان عزیز ! شماها که دو پا دارید و زمین مسخرتان ، باور کنید اینجا جان چند انسان در خطر است و هر لحظه ممکن است که دیگر قلب هاشان نتپد و پاهاشان از پی دست و پا زدنی بی حاصل دیگر زمین خاکی را لمس ننماید.
باور کنید اینجا یک نفر دارد می دهد جان ! و ایمان بیاورید به تقدس انسان و حرمت جان انسان !
حاکمان محترم لطفا اعدام های سیاسی را متوقف کنید !
نگرفتن جان چند انسان والله خواسته بزرگی نیست.
پیمان عارف- بند ۳۵۰ اوین
No comments:
Post a Comment