Friday, January 29, 2010

مسيح علينژاد: سران جنبش درباره اعدامها موضعگيري کنند

آژانس ايران خبر - ۱۳۸۸/۱۱/۹


يادداشت زير در وبلاگ شخصي مسيح علينژاد، روزنامهنگار و خبرنگار اخراجشده از مجلس اصولگراي هفتم در واکنش به دو اعدام ناعادلانه امروز منتشر شده است:
درست در روزهايي که ما درگير بوديم که آيا احمدي نژاد را بايد به رسميت شناخت يا نه ، مرگ ما توسط دستگاه قضا به رسميت شناخته شد و دو نفر را دار زدند. اعدام کردند. تمام کردند.
درست در روزهايي که ما با هم اختلاف نظر داريم که آيا دولت مستقر را بايد دولت مستعجل دانست و مسوول يا اساسا ناديده گرفت او را و همينطوري روي هوا فتواي سقوط سر داد آنها در تدارک اعدام دو آدم بودند.
درست در روزي که ما سرگرم رنگ پرچم بوديم ، آنها درنگ نکردند و کشتند. برايم هيچ فرقي نمي کند رنگ پرچمي که در همان روز انتخابات به باد رفت سبز باشد يا آبي، يا اصلا زرد باشد يا نارنجي. برايم هيچ فرقي نمي کند که احمدي نژاد رئيس دولت مستقر است يا دولت مستعجل. آنچه مهم است اين است که ما را با خبرهايشان سرگرم مي کنند و سپس ما را به به نام انجمن پادشاهي و تجزيه طلب و محارب يکي يکي دار مي زنند و دهان همه را مي بندند با اتهامات بزرگ.
آن دفعه التماس کرديم که سران حرفي بزنند چيزي بگويند ، اعلام موضع کنند در برابر اعدام هايي که از يک دستگاه قضايي نا عادل درست در روزهاي اعتراض سر باز کرده است براي زهر چشم گرفتن از معترضان. هيچ نشنيديم....از ناشناس تر ها شروع کرده اند. حاکميتي که مي تواند يک موسيقي دان و مترجم کتاب هاي عرفاني را قاتل ندا معرفي کند چه باک که فردا نوبت اعدام را به روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر و ديگران و ديگران هم برساند. امروز اگر از اتهامات بزرگي که براي بستن دهان مدافعان مي زنند تا احکام اعدام خود را در سکوت خبري سران جنبش برگزار کنند فردا نوبت به اهالي نزديک تر هم خواهد رسيد. نترسيم از تصور اينکه فردا نوبت مي رسد به کوهيار گودرزي که محارب معرفي اش کرده اند، به کيوان مهرگان که تجزيه طلب خوانده اند.....
به نام اتهام به مقدسات و قران و اسلام و با اتهام محاربه و چه و چه مي خواهند دهان سران و اصلاح طلبان و فعالان داخلي را هم براي دفاع از اعدام شدگان ببندند. مگر در همين دادگاههاي نمايشي به روزنامه نگاران جرم جاسوسي نزده اند؟ مگر به مشاوران موسوي اتهام همدستي به آمريکا و اسرائيل نزده اند، مگر به همراهان خاتمي و کروبي اتهام وطن فروشي و پادويي به غرب و براندازي نزده اند؟ اگر اتهام آنها درست است، پس محارب بودن آنها که براي اعدام به صف مي شوند هم درست است...
به جاي اعتراض به يکديگر و صدور فتواي انقلاب و به رسميت نداستن دولتي که چه خوشمان بياد چه نه بلاخره رئيس دولت حاکم است، بايد از بزرگان بخواهيم در برابر اين اعدام ها موضع گيري کنند. موجي که براي صحبت هاي اخير کروبي و بيانيه موسوي به راه افتاد را بايد براي اين مرگ هاي بي نشان به راه انداخت که ”مطمئن هستم“ جواب مي دهد و اينبار سران جنبش سکوت نخواهند کرد.
کاش کسي حرفي بزند نه در مورد به رسميت شناختن احمدي نژاد و تغيير رنگ پرچم و چه و چه چه، اين روزها دارند آدميت را در دستگاه قضايي که خودشان هم به ديکتاتوري خويش اعتراف کرده اند اعدام مي کنند. کاش سران نهراسند و به شيوه دادگاههاي برگزار شده اي که منجر به مرگ هم ميهنان مان با هر انديشه و تفکر و خاستگاه و جايگاهي مي شود اعتراض کنند. کاش سکوت سنگين بزرگان بشکند در برابر اعدام هايي که از ما جز تکرار مرثيه هاي گذشته کاري بر نمي آيد.
مرثيه براي مرگ آناني که در مراسم اعدام شان، بزرگان هيچ نمي گويند:
امروز روز اعدام من است ، از همان روزي كه براي ' جرم مشهود' دستبند به دستم زدند ، هي توي سرم بافتم كه ميهماني اين دستبند و اين انتقال را بايد باشكوه برگزار كنم.
امروز روز تقديم نفس هاي من است به تمام طناب هاي عالم، بگوييد، همه بيايند، مي خواهم باشكوه بميرم، بليط حضور در مراسم اعدامم را پيش فروش كرده بوديد؟
صندلي هاي ويژه اش را پر از مهمانان ويژه كنيد. سخت نگيريد، از نيكي كريمي و هديه تهراني گرفته تاعشرت شائق و الهه كولايي و سيد محمد خاتمي و محمود احمدي نژاد و محمدرضا گلزار و حداد عادل و عماد افروغ و کوچک زاده و حسين رضا زاده و پرويز پرستويي تا بچه هاي تيم ملي ، دار و دسته گروه موسيقي شهرام ناظري و جمعت موتلفه اي ها را هم دعوت كنيد، بگوييد قاليباف هم بيايد ،هاشمي ها همه باشند چه از رفسنجان چه از شاهرود.
ديگر خودتان بهتر مي دانيد ، هيچ بزرگي از قلم نيفتتد همه و همه را در همان صندلي هاي ويژه بنشانيد، بگوييد مي توانند با دو همراه بيايند، بچه هايشان هم باشند، مي خواهم جلوي دلبندانشان، سنگ تمام بگذارم، قول مي دهم موقع اجرا ، حواسم با آن پائين تر ها هم باشد، خب آدم دوست دارد آدم هاي معروف و محبوب و مشهوري كه مي مرديم تا از شان امضا بگيرم، در مراسم اش باشند اما اين دليلي نمي شود كه بچه هاي كمپين يك ميليون امضا را كه به هيچ جا راه نمي دهند ، يا بچه هاي شهرستان را كه با اتوبوس مي آمدند براي نمايشگاه كتاب و جشن هاي دوم خرداد و سوم تير ، همينطور پشت در جا بمانند و من انگار نه انگار كه آنها آدم اند تنها براي مهمانان ويژه بميرم.
به خدا اگر يك نفر، فقط يك نفر را پشت در جا بگذاريد، نمي گذارم از صداي خس خس ناز گلويم زير ناز و نوازش طناب دار، حظ ببريد و مراسم را همينطور سرد و بي روح اجرا مي كنم و اصلا بال بال نمي زنم و دست و پايم را موقع جان دادن ، مستانه در آسمان نمي رقصانم كه لذت تام از آن تان شود.
حسرت يك زبان لاي دندان گذاشتن را در آن دم آخر به دلتان مي گذارم اگر پسرها و دخترهاي ميدان شوش و تجريش و امام حسين را از دخترها و پسرهاي شهرستاني جدا كنيد و يك چادر كلفت خاكستري هم بيندازيد وسطشان ، مي خواهم يك امشب را همه با هم باشند، از بالا تا پايين ميدان آزادي را خوب چراغاني كنيد تا وقتي ميني بوسهاي شهرستاني از خيابان انقلاب پرسان پرسان مي آيند ، راه را گم نكنند ، بگذاريد خوش باشيم و تا صبح با ساز و صداي نفس من و نفس هاي خواهران و برادران هم قد و قواره ام ، براي مهمانان ويژه سنگ تمام بگذاريم ، يك امشب را سخت نگيريد، قول مي دهيم، هيچ جرم مشهودي را مرتكب نشويم.
ببينيد چقدر بلديم مهمان نوازي كنيم ، من جان مي دهم ، دوستانم يك جا بند نمي شوند، من گردنم را با ناز مي برم در حلقه دستان طناب، آنها نازتر از من دستها را در هم حلقه مي كنند و موج مكزيكي از سر مي گيرند، من گردن به اين سو و آن سو پرتاپ مي كنم آنها مستانه گردن مي چرخانند ، من دست و پا مي زنم، آنها پاي مي كوبند و رندانه دست مي زنند و در آخر وقتي طناب، ناز آخرش را به گلويم كشيد، من كشاله ام داغ مي شود از خيسي حاصل ترس ، و چشمهاي برادران و خواهرانم خيس خيس مي شود از اشك، نه، اشتباه نكنيد، نه خيس شدن پاهاي باريك من از ترس مرگ است و نه خيس شدن چشمهاي تاريك آنها از ترس پايان يافتن من. ترس من از آن است كه مبادا براي مهمانان ويژه ام خوب نرقصيده باشم و گريه دوستان هم از اجراي بد من است.
آخر لامذهب ها ، حداقل بگوييد، رقص مرگم به كام كساني كه در تمام اين سالها، رقص زندگي ام به ساز آنها بوده است چگونه نشست؟ من كه راضي ام. اما بعد از اين ، نوبت هركه بود، سر مادرش را يك جوري گرم كنيد، كه نيايد در اين بزم.
آخر مادر هيچ وقت دل خوشي از رقص نداشت خاصه آنكه جلوي اين همه مهمان، آبروداري نكردم و آخر هم خيس شد اين كشاله لعنتي ام از ترس.'
اگر مهماناني هستند كه در تمام اين سالها من حسابي به سازش شان رقصيده بودم و حالا براي اين ميهماني ويژه از قلم افتادند شما دعوت شان كنيد...
پي نوشت:
بيست و دوم بهمن تا اين اندازه هراس ناک است براي حاکميت که به خاطرش شتاب زده احکام اعدام را اجرا کرده اند. و اعدام متهمان ديگر اين انتخابات خونين را در دستور کار دارند. مي خواهند تا سالگرد جمهوري اسلامي در بيست و دوم بهمن زهره چشمي بگيرند از اين جنبش و با اعدام متهمان عاشورا کاري کنند که کسي جسارت نکند در خيابان هاي شهر عاشورا را تکرار کند.
....
آرش رحماني پور پيش از انتخابات دستگير شده است. اين را وکيل آرش بارها و بارها گفته است. و آنگاه با تهديد خانواده ( پدر و خواهر) وادار مي شود در دادگاه متهمان انتخابات عليه خودش اعتراف کند. دوستي که در زندان با او همبند بوده مي گويد : آرش جوان خوشحال بوده که اعترافاتش به او کمک مي کند تا زودتر آزاد شود. مي گفت آرش اعترافاتي که قرار بود در دادگاه ارائه دهد را شب هاي قبل از دادگاه تمرين مي کرد.
از وبلاگ شخصي مسيح علي نژاد

No comments:

Post a Comment