Sunday, January 10, 2010

به بهانه بازداشت؛ علی صابری

يکشنبه، ۲۰ دي، ۱۳۸۸

براستی این همه بازداشتی به چه دلیل و با چه برهانی صورت گرفت؟ هجوم شبانه به منزل افراد و بازداشت آنها و به ناكجاآباد منتقل كردن آنها چه تاثیری می تواند داشته باشد؟



خرداد 85 كه یاشار قاجار و عابد توانچه بازداشت شدند، بازداشت برایم مفهومی تازه داشت اتفاقی كه تا به حال برای هیچ كدام از دوستان نزدیكم اتفاق نیافتاده بود هر چند كه قبل از آنها جمله "...بازداشت شد" را زیاد شنیده و در روزنامهها دیده بودم اما تا آن روز تا بدین حد از نزدیك آن را لمس نكرده بودم و معنایش برایم قابل درك نبود كه دوستت در زندان باشد و تو از او بیخبری باشی و تنها كاری كه می توانی برایش انجام دهی صبر و انتظار و گاه به گاه یادی از او كردن.


امروز نزدیك سه سال و نیم از آن اولین تجربه دوست بازداشتی می گذرد و حال برایم اتفاقی عادی شده است. با وجود عادت شدن شنیدن خبر بازداشت دوستان اما باز هم خبر بازداشت دوستان برایم دردآور و سخت است. گاه حیران می مانم كه كدام یك از آنها را یاد كنم و البته این حیرانی در این نوشته نیز جاری است كه از كدام یك از آنها یاد كنم؟ عبدالله مومنی، احمد زیدآبادی، مجید توکلی، سلمان سیما، ضیا نبوی، یوسف رشیدی، میلاد اسدی، مهدیه گلرو، مهدی عربشاهی، بهاره هدایت، مرتضی سمیاری، افتخار برزگریان، مهدی گیلانی، حسین قابل و ... ؟


براستی این همه بازداشتی به چه دلیل و با چه برهانی صورت گرفت؟ هجوم شبانه به منزل افراد و بازداشت آنها و به ناكجاآباد منتقل كردن آنها چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ بالفرض كه همه آنها جلو دوربین آن باصطلاح تلویزیون ملی و به قول دكتر سروش كعب الاحبار دولت كودتا طوطيوار آمدند و اعتراف كردند كه كودتایی نشده و واقعا آن معجزه هزاره سوم بالاترین میزان رای و محبوبیت و اعتماد ملت را داشته آیا چیزی عوض خواهد شد؟


در اولین تجربه به مهمانی حاجی آقا رفتنم، آنگاه که در خلوت با خود می اندیشم حیران می ماندم که چگونه ممکن است حکومت تن به بازداشت همزمان 9 دانشجوی یک دانشگاه بدهد و چه شده است که در هنگام امتحانات پایان ترم 9 دانشجو به جای انکه پشت صندلیهای دانشگاه باشند و به جوابهای سوالات پایان ترم پاسخ دهند حال می بایست بر صندلی بازجویی بنشینند و جواب سوالات ناتمام و گاه بی معنای بازجو (نه ببخشید کارشناس محترم پرونده خود) را بدهد، آنگاه برایم قابل تصور نبود که روزی فرا رسد که لیستی دانشجویان بازداشتی آن قدر زیاد باشد که تو حتی نتوانی آنها را مرور کنی!


حتی انگاه که شب 18 تیر 86 فرا رسید من در سلول انفرادی از افزایش حجم سر و صداها متوجه بازداشتهای جدیدی شدم و چند شب بعد با انتقال به سلول جمعی متوجه شدم که اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت مقابل درب دانشگاه پلی تکنیک تهران و برخی دیگر از دوستان در دفتر سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی بازداشت شدند نیز گمان این حجم بازداشت را نمی دادم! و گمان نمی بردم که روزی می بایست در حسرت دیدار این همه دوست دیده و نادیده بمانم که کی آنها از آن ناکجا آباد حاجی آقا رها شوند و بتوانم لحظهای صدای آنها را بشنوم!


شب 18 تیر سال 87 که در مشهد برای بار دیگر به مهمانی حاجی آقا دعوت شدم، صبح که کارشانس محترم پرونده (همان بازجوی خودمان) برای گفتگو (همان بازجویی خودمان) آمده بود پس از اتمام بازجویی از او سوال کردم که به چه دلیلی می بایست شب 18 تیر من و دوزاده سیزده دانشجوی دیگر در مشهد بازداشت بشویم و آیا روش کم هزینهتری برای نظام وجود نداشت که با ما برخورد کند که به این روش پر هزینه دست برده است؟ او در پاسخ من واماند و نتوانست جوابی قانع کننده بدهد و من بی پاسخ به گوشه سلولم برگشتم تا چند صباحی دیگر نوبت ازادیام فرا رسید و بازهم پاسخ سوالم را نیافته بودم که چرا می بایست این همه دانشجو در بازداشتگاه ها شب را به صبح برسانند و هنوز هم منتظر پاسخی برای این سوالم هستم که روش بهتری به جز زندان وجود ندارد؟!

http://www.autnews.de/node/6058

No comments:

Post a Comment