Sunday, January 24, 2010

مادر حبیب الله لطیفی :هرکاری می خواهید انجام دهید، فقط پسرم را اعدام نکنید

مادر حبیب الله لطیفی در مصاحبه با روز:
حبیب الله لطیفی به همراه 20 نفر دیگر از فعالان سیاسی کرد به اعدام محکوم شده اند. سازمان عفوبین الملل با انتشار بیانیهای با اعلام اینکه لطیفی رابه سلول انفرادی منتقل کرده اند، نسبت به اعدام وی در روزهای آینده هشدار داده است. صغرا لطیفی مادر این زندانی کرد، در اولین مصاحبه ـ دو سال و نیم پس از دربند بودن فرزندش ـ با بیان اینکه تلاشهایشان جهت متوقف کردن حکم حبیب به جایی نرسیده است، به روز می گوید: "هر کاری می خواهید انجام دهید، فقط پسرم را اعدام نکنید". این مصاحبه در پی می آید.



آخرین خبری که از پسرتان دارید چیست؟

هفته گذشته به ما گفتند نامه زندان در رابطه با پرونده حبیب به دادگاه ارسال شده است. موقعی که ما به دادگاه مراجعه کردیم پاسخ روشنی به ما ندادند. فقط به پسرم گفته بودند که نامه در ارتباط با درگیری تو با یکی از پرسنل زندان است. ما قبل از مراجعه خیلی نگران شدیم؛ یعنی با توجه به حکم قطعی پرونده، فکر کردیم نامه در مورد اجرای حکم پسرمان باشد.



محتوای نامه چی بود؟

بالاخره نفهمیدیم محتوای نامه چی چیزی بوده است، آنها هیچ جواب روشنی به ما ندادند. به ما هم اخطار دادند که به حبیب بگوییم دست از درگیری با پرسنل زندان بردارد که به نفع پرونده اش نیست.



حبیب الله لطفی چه زمانی و به چه ترتیبی دستگیر شد؟

دو سال و نیم پیش دستگیر شد. حبیب در ایلام دانشجو بود و درس می خواند، برای تعطیلات برگشته بود خانه، عصر بود. کیس کامپیوترخواهرش را به خدمات کامپیوتری برد، موقعی که برگشت، صاحب مغازه تلفنی به او گفت مشکل کامپیوتر برطرف شده و جهت دریافت آن به مغازه برگردد. حبیب این کار را به روز بعد موکول کرد، اما صاحب مغازه با اصرار گفت باید همان روز برگردد و کامپیوتر را ببرد. پسرم هم از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت و تا ساعت 7 و نیم غروب که صاحب خدمات کامپیوتری به ما تلفن زد از او بی خبر بودیم؛ اینجا بود که از طریق آن آقا متوجه شدیم حبیب دستگیر شده.



پسر شما چه رابطه ای با صاحب آن مغازه داشت؟

رابطه خاصی نداشت، آشنایی حبیب با او در حد یک هم محله ای بود. صاحب خدمات کامپیوتری تلفنی به ما گفت که چند مامور به مغازه ا ش رفته و تهدیدش کرده بودند که باید به یک بهانه ای حبیب را به مغازه برگرداند. او گفت ماموران زیاد بودند و بعضی هایشان چند متری دور تر از مغازه داخل ماشین نشسته بودند. بعد گفت به محض ورود حبیب، آنها دستگیرش کردند و با خودشان بردند.



او نگفت مامورین متعلق به چه سازمانی بودند؟

گفت با توجه به ظاهرشان مامورین اداره اطلاعات یا یکی دیگر از نهادهای امنیتی بودند.



بعد از اینکه فهمیدید پسرتان دستگیر شده است چه اقدامی کردید؟

اول به 110 تلفن زدیم گفتند اینجا نیست و باید به اداره آگاهی مراجه کنید؛ اداره آگاهی هم ما را به اداره اطلاعات فرستاد. به اداره اطلاعات که رفتیم آنها بازداشت حبیب را تائید کردند و گفتند فقط چند تا سئوال و جواب ساده است و بعد از چند ساعت آزاد می شود. این تنها پاسخی بود که از مامورین اطلاعات دریافت کردیم. تا 9 روز اصلا از سرنوشت پسرمان خبر نداشتیم. بعد از نه روز یکی از فامیل هایمان تلفن زد و گفت حبیب را در حالی که 3 نفر وی را - که توان راه رفتن نداشته و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر می داشته – دیده که از پله های بیمارستان بالا می بردند و 8 نفر نظامی و لباس شخصی هم آنان را اسکورت می کردند. ما دوباره به اداره اطلاعات مراجه کردیم، ولی آنها منکر این مسئله شدند که حبیب را به بیمارستان منتقل کرده باشند. به هر حال بعدها از طریق خود حبیب فهمیدیم که آن روز به خاطر خونریزی شدید کلیه تحت شکنجه به بیمارستان منتقلش کرده بودند. ما تا چهار ماه نتوانستیم فرزندمان را ببینیم.



بالاخره فهمیدید پسرتان را به چه اتهامی دستگیر کردند؟

آنها می گویند حبیب عضو یکی از احزاب کرد بوده و با آنها همکاری کرده و با همین اتهام و اتهاماتی نظیر اقدام علیه امنیت ملی و... دستگیرش کرده اند. ولی پسر ما فقط دانشجو بود و بس. او هم مثل خیلی از دانشجویان دیگر در دانشگاه به فعالیتهای فرهنگی و مدنی علاقه مند بود و ضمن درس خواندن، در بعضی از جلسات و مراسمهای دانشجویی که همگی مجوز قانونی داشتند شرکت می کرد.



پسر شما با احزاب کرد در ارتباط بود؟

نه؛ فعالیتهای حبیب در حد همین چیزهای بود که به شما گفتم. پسرم در دانشگاه شان، در حد حقوق صنفی نماینده دانشجویان ایلام بود و فقط در قالب تشکل های مدنی قانونی فعالیت می کرد. کل فعالیتهای سیاسی پسرم درفعالیت های دانشگاهی خلاصه می شد.



وکیل یا وکلای حبیب در مورد آخرین وضعیت پرونده او چه چیزی به شما گفته اند؟

آقایان صالح نیکبخت و نعمت احمدی به شکل رسمی، ، دفاع از پرونده را به عهده گرفته اند. بر حسب اظهارات ایشان حبیب به اتهام محاربه از طریق همکاری با یکی از احزاب کرد به اعدام محکوم شده، اما این اتهامات ثابت نشده و حبیب هم در آن دادگاه پنچ دقیقه ای که بدون حضور ما در تاریخ 10 تیرماه 1378 برگزار شد، هیچ یک از این اتهامات را به عهده نگرفته است. وکلای پسرم پس از صدور این حکم بار دیگر پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال کردند. اما با وجود اعتراض وکلا به این حکم غیرحقوقی، در 10 بهمن ماه 1387 باردیگر حبیب در دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم شد.



در طول دو سال و نیم گذشته چند بار با فرزندتان ملاقات داشته اید؟

تا چهار ماه که نتوانستیم حتی تلفنی با حبیب حرف بزنیم. در طول این دوسال ونیمی هم که در زندان بوده شاید بتوانم بگویم رویهمرفته چهار بار فرزندمان را به صورت حضوری ملاقات کرده ایم. برای دریافت اجازه ملاقات حضوری هم بارها و بارها به دادگاه مراجه کردیم تا توانستیم این چند بار او را ملاقات کنیم. الان هم نزدیک به 5 ماه است که اجازه ملاقات حضوری به ما نداده اند. آخرین بار با اینکه قاضی اسکندری کتبا نامه ملاقات حضوری را برای ما امضا کرد، ولی پرسنل زندان اجازه ملاقات ندادند.



برای جلوگیری از اجرای این حکم شما هیچ مجرای دیگری به جز مجاری رسمی و قانونی را امتحان کرده اید؟

بله، قبل از انتخابات هنگام سفر رهبر به سنندج ما نامه ای که حاوی درخواست عفو بود به ایشان نوشیتم. با تلاشی بسیار سرانجام توانستیم نامه را به مسئول ملاقاتهای وی برسانیم. نامه را از ما گرفتند و گفتند حتماپاسخ نامه تان را دریافت می کنید. بعد از این سفر، با وجودی که پاسخ بیشتر نامه ها داده شد، ولی ما هیچ وقت پاسخ نامه ای را که به رهبر ارسال کرده بودم دریافت نکردیم.



مدتی قبل گفته شد که احکام اعدام 14 نفر از زندانیان سیاسی کرد لغو شده است؛ حبیب هم جزو این افراد بود؟

تا جایی که ما مطلع هستیم هیچ حکمی به طور رسمی الغا نشده است. آقای نیکبخت هم به ما گفته اند که حکم اعدام حتی در دیوان عالی کشور هم تایید شده است. البته بنا به درخواست ما نامه عفو به دادگاه تقدیم شده است، ولی کمسیون عفو امیدوار کننده نیست.مدتی قبل سازمان حقوق بشر کردستان به ما گفت اجرای احکام اعدام متوقف شده است و نگران نباشید، ولی با توجه به اجرای حکم فصیح یاسمنی نگرانی های ما بیشتر شده. وکلای حبیب هم توقیف یا الغای حکم را به ما اعلام نکرده اند.



پیش بینی شما در مورد پرونده پسرتان چیست؟ به نظرتان این پرونده به کجا خواهد رسید؟

واقعا از اجرای حکم نگرانیم، هفته گذشته حکم فصیح یاسمنی را اجرا کردند، ما قطع امید کرده ایم و از طریق برخی از منابع غیر رسمی هم مطلع شدیم که شمارش معکوس اجرای حکم پسرما شروع شده.



آخرین باری که حبیب با شما تماس گرفت چه زمانی بود و در مورد وضعیتش چه گفت؟

الان نزدیک به 10 روز است که باما تماس نگرفته. او را حتی از تماس تلفنی هم محروم کرده اند. آخرین باری که تلقنی باپسرم حرف زدم نزدیک به 15 روز قبل بود، چیز خاصی در مورد روال پرونده اش نگفت و از هیچ چیز خبر نداشت. اما آخرین باری که حضوری او را ملاقات کردیم گفت پرسنل زندان به داخل زندان یورش برده و فحاشی کرده اند و در مورد خودش گفت که وسایل شخصی اورا تفتیش کرده و تمام کتابها و یاداشت هایش را با خودشان برده اند بعد هم به عناوین مختلف گزارشهایی مبنی بر درگیری او با پرسنل زندان را به دادگاه ارسال می کنند.



چه درخواستی از مسئولان حکومتی و نهادهای حقوق بشری دارید؟

با اینکه از مسئولان قطع امید کرده ام ولی باز ازآنها می خواهم که احکام اعدام را متوقف کنند. از تمام نهادهای حقوق بشری می خواهم نسبت به اجرای حکم پسرم و دیگر محکوم شدگان به اعدام سکوت نکنند و به داد جوانهای بی گناه ما و مادران چشم به راهشان برسند. هر لحظه منتظر اجرای حکم فرزندم هستم. من به جایی رسیده ام که بگویم هرکاری می خواهید انجام دهید، فقط پسرم را اعدام نکنید. به درگاه خداوند پناه می برم.
یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۸

No comments:

Post a Comment