متني كه در زير آمده برگرفته از وبلاگ سالهاي سبز است :
اينكه امروز اين وبلاگ را راه انداختم آن هم در اين دوره اي كه خطر بسيار جدي براي وبلاگ نويس ها وجود دارد تنها و تنها اين بوده است كه افراد بي نام و نشاني كه بدور از چشم رسانه ها و بي هيچ چشمداشتي برا ي آزادي من و شما هزينه مي دهند در اذهان زنده بمانند و دلاوري هايشان از چشمها و ذهن ها دور نماند.
قضيه از اين قرار است كه چند روز پيش يكي از همسايگانمان كه نمي خواهم حتي شغلش را بگويم تا مشكلي براي پسرش پيش بيايد و به اين بسنده مي كنم كه اصلا سياسي نيست داشت برايم دردل مي كرد و با تاثري عجيب از اتفاقي كه چند روز پيش فرزندش شاهد بوده است صحبت مي كرداو مي گفت فلاني پسرم تعريف مي كرد كه چند روز پيش در شعبه 15 (دادسرا) بوديم كه سه تا از دستگير شدگان جنبش سبز را آوردند پيش قاضي صلواتي .از اين سه نفر دو نفرشان را نمي شناختم اما سومي را مي گفتند كسي است كه چادر سرش كرده و شعار مي داده كه موقع فرار كردن او را گرفته اند(فهميدم اين شخص سوم همان مجيد توكلي بوده است).همسايه مان ادامه داد كه پسرش گفته است وقتي اون پسره كه چادر سرش بود امد جلوي قاضي و قاضي از او پرسيد اتهامات را قبول دارد يا نه پسره با صداي بلند و درحاليكه سينه اش را صاف كرده بود گفت :من وجدان نداشته همه شماها را در اين بيدادگاه بزرگ گواه ميگيرم كه به انچه كرده ام و انچه شما نگذاشتيد تمامش كنم افتخار مي كنم.
قاضي گفت مي خواستي چكار كني:گفت مي خواستم روسياهي بزرگتان را به ملت ثابت كنم.همسايه مان از قول پسرش مي گفت كه قاضي گفت اين مزخرفات را نمي خواهد ادامه بدهي كه اون پسره(مجيد توكلي)عكس خامنه اي را نشان داد گفت مزخرف او چهره بالاي سرتوست كه نوكري اش را مي كني .مزخرف آن نظام دروغين و آلوده شماست كه قاضي گفت دهنتو ببندو داد زد بندازيدش بيرون .نفر دوم هم جوانكي بود كه وقتي قاضي صلواتي به او گفت مي خواستيد چكاركنيد در روز عاشورا گفت آقاي قاضي مي خواستيم( دراين لحظه به سمت قاضي يورش برد و يقه قاضي صلواتي را گرفت كه بزند )وهياهويي عجيب بلند شد و طرف را در دادگاه گرفتند زير مشت و لگد.همسايه مان اين را كه تعريف مي كرد گفت به پسرم گفته ام اين را براي هيچ كس تعريف نكند اما خودم دلم نيامد و نتوانستنم پيش اين و آن نگويم چون با خودم گفتم اون بنده خدا كه اينجور از جونش گذشته چقدر الان دلش مي خواسته كه بقيه بدونند چطور واستاده جلوي اينها..همسايه چيزهاي ديگري هم گفت كه متاسفانه اگر بگويم ناخوداگاه مشخصات منبع معلوم مي شود .بنابر اين به همين بسنده مي كنم كه خدارا شاهد مي گيرم بر اينكه آنچه گفتم عين نقل قول ادم شريفي است كه اينها را برايم تعريف كرد و مي دانم افرادي كه انجا بوده اند وقتي اين را بخوانند خودشان مي دانند كه راست است اين حرفها و اميدوارم توكلي هرجا كه هست بشنود كه اين دلاوريش انعكاس يافت.
آژانس ايران خبر - ۱۳۸۸/۱۱/۴
اينكه امروز اين وبلاگ را راه انداختم آن هم در اين دوره اي كه خطر بسيار جدي براي وبلاگ نويس ها وجود دارد تنها و تنها اين بوده است كه افراد بي نام و نشاني كه بدور از چشم رسانه ها و بي هيچ چشمداشتي برا ي آزادي من و شما هزينه مي دهند در اذهان زنده بمانند و دلاوري هايشان از چشمها و ذهن ها دور نماند.
قضيه از اين قرار است كه چند روز پيش يكي از همسايگانمان كه نمي خواهم حتي شغلش را بگويم تا مشكلي براي پسرش پيش بيايد و به اين بسنده مي كنم كه اصلا سياسي نيست داشت برايم دردل مي كرد و با تاثري عجيب از اتفاقي كه چند روز پيش فرزندش شاهد بوده است صحبت مي كرداو مي گفت فلاني پسرم تعريف مي كرد كه چند روز پيش در شعبه 15 (دادسرا) بوديم كه سه تا از دستگير شدگان جنبش سبز را آوردند پيش قاضي صلواتي .از اين سه نفر دو نفرشان را نمي شناختم اما سومي را مي گفتند كسي است كه چادر سرش كرده و شعار مي داده كه موقع فرار كردن او را گرفته اند(فهميدم اين شخص سوم همان مجيد توكلي بوده است).همسايه مان ادامه داد كه پسرش گفته است وقتي اون پسره كه چادر سرش بود امد جلوي قاضي و قاضي از او پرسيد اتهامات را قبول دارد يا نه پسره با صداي بلند و درحاليكه سينه اش را صاف كرده بود گفت :من وجدان نداشته همه شماها را در اين بيدادگاه بزرگ گواه ميگيرم كه به انچه كرده ام و انچه شما نگذاشتيد تمامش كنم افتخار مي كنم.
قاضي گفت مي خواستي چكار كني:گفت مي خواستم روسياهي بزرگتان را به ملت ثابت كنم.همسايه مان از قول پسرش مي گفت كه قاضي گفت اين مزخرفات را نمي خواهد ادامه بدهي كه اون پسره(مجيد توكلي)عكس خامنه اي را نشان داد گفت مزخرف او چهره بالاي سرتوست كه نوكري اش را مي كني .مزخرف آن نظام دروغين و آلوده شماست كه قاضي گفت دهنتو ببندو داد زد بندازيدش بيرون .نفر دوم هم جوانكي بود كه وقتي قاضي صلواتي به او گفت مي خواستيد چكاركنيد در روز عاشورا گفت آقاي قاضي مي خواستيم( دراين لحظه به سمت قاضي يورش برد و يقه قاضي صلواتي را گرفت كه بزند )وهياهويي عجيب بلند شد و طرف را در دادگاه گرفتند زير مشت و لگد.همسايه مان اين را كه تعريف مي كرد گفت به پسرم گفته ام اين را براي هيچ كس تعريف نكند اما خودم دلم نيامد و نتوانستنم پيش اين و آن نگويم چون با خودم گفتم اون بنده خدا كه اينجور از جونش گذشته چقدر الان دلش مي خواسته كه بقيه بدونند چطور واستاده جلوي اينها..همسايه چيزهاي ديگري هم گفت كه متاسفانه اگر بگويم ناخوداگاه مشخصات منبع معلوم مي شود .بنابر اين به همين بسنده مي كنم كه خدارا شاهد مي گيرم بر اينكه آنچه گفتم عين نقل قول ادم شريفي است كه اينها را برايم تعريف كرد و مي دانم افرادي كه انجا بوده اند وقتي اين را بخوانند خودشان مي دانند كه راست است اين حرفها و اميدوارم توكلي هرجا كه هست بشنود كه اين دلاوريش انعكاس يافت.
آژانس ايران خبر - ۱۳۸۸/۱۱/۴
No comments:
Post a Comment